داستانهای رولد دال سرشار از اتفاقات ناگهانی و عجیب است. چیزی که اصلاً انتظارش را نداریم. چیزی که فانتزی به معنای واقعی است و مخاطب را پای کتاب میخکوب میکند. «یک روز، پدر و مادر جیمز به لندن رفتند تا خرید کنند و در آنجا یک اتفاق وحشتناک برایشان رخ داد. باورتان میشود: یک کرگدن عصبانی خیلی گنده که از باغ وحش لندن فرار کرده بود، در روز روشن و در یک خیابان شلوغ، هر دوی آنها را خورد!« (دال، 1397: 1).
رولد دال آثار زیادی برای کودکان نوشته از مهمترین آثارش میتوانیم به جادوگرها، ماتیلدا، چارلی و کارخانه شکلات سازی، آقای روباه شگفتانگیز، هلوی غولپیکر، غول بزرگ مهربان و داروی معجزهگر اشاره کنیم. چیزی که آثار دال را متفاوت و محبوب کرده نگاه کودک محوری است که او در آثارش دارد. دال بر خلاف اکثر نویسندگان به جای رو در روی کودکان قرار گرفتن، در کنارشان میایستد. دال خودش در این باره میگوید: «چنانچه بخواهید درک درستی از چند و چون دنیای کودک، در ذهن داشته باشید، باید دستان و زانوانتان را دسته کم یک هفته به اندازه آنها خم کنید. آنگاه درخواهید یافت که اطرافتان پر از غولهای ... است که دائم به شما میگویند «این کار را بکن، آن کار را نکن!» ...(اقبالزاده، 1383: 111).
در بین منتقدین دو نگاه به آثار دال وجود دارد. عدهای این جسارت و نگاه متفاوت او را تحسین میکنند و عدهای آثار او را آشوبگرانه و تهدید کننده در تربیت کودکان میدانند. اگر از نگاه کودکان به این آثار بنگریم، آثار دال سرشار از خلاقیت و شگفتی و جسارت است. جسارتی که به کودک توان رویارویی با مشکلات زندگی، خودشناسی و دفاع از حقوق خود را میدهد. هلوی غولپیکر که در سال 1961 نوشته شد، یکی از آثاری است که در آن نویسنده تلاش دارد به کودکی که در شرایط سخت و تحت سلطهی بزرگسالان قرار دارد، اطمینان خاطر بدهد که مشکلات گذراست و سرنوشت روزهایی خوشی برای او به ارمغان خواهد آورد؛ اگر صبور باشند و درست گام بردارد. این اثر، داستان پسری است که در ابتدا زندگی شاد و سرشار از خوشی دارد اما بعد از مرگ والدین، ناچار میشود با دو عمه بداخلاق و زورگو زندگی کند. خیلی زود گردش روزگار با کمک جادو به کمکش میآید و سرنوشتی سیندرلایی برایش رقم میزند؛ درست همانگونه که زندگی سخت سیندرلا (در روایت شارل پرو)، با کمک پری جادو تغییر میکند. این سرنوشت و پایان که برگرفته از افسانههای پریان است، به کودک امید میدهد که پایان سختیها شادی و آرامش است. دو عمه سنگدل تا اندازهای به جیمز بیتوجهند که حتی حاضر نیستند او را با نام واقعیاش صدا بزنند. «آنها هیچوقت اسم اصلی جیمز را صدا نمیکردند. همیشه او را «جانور کوچک نفرتانگیز» یا «دردسر مزخرف» یا «موجود بدبخت» صدا میزدند...»(دال، 1397: 2). جیمز تلاش میکند این شرایط را تغییر بدهد و هویت خود را بازیابد. او که با هلویی جادویی و ماجراهای آن روبهرو شده، با هوشیاری خودش و حشرات گرفتار شده در اقیانوس را نجات میدهد و به سمت زندگی بهتر هدایت میکند. آنچنان که در پایان داستان میبینیم مردم او را با نام «جیمز هنری تراتر» مشهور میشناسند. «شخصیتهای داستانهای دال، اغلب به خود متکیاند و به فکر حل مشکلاتشان هستند و متناسب با ویژگی روانشناختی خود عمل میکنند.» (نجفی بهزادی و صفری، 1396: 38). دال مشکلات و نگرانیهای کودک را به شکلی هنرمندانه در قالب فانتزی بیان میکند و برایشان راه حل پیشنهاد میکند که کودک بدون این که حس کند دارد هدایت میشود، آنها را میپذیرد. دال کودک را به خوبی میشناسد و در دفاع از حقوق او در برابر بیتوجهی بزرگترها هنجارشکنانه مینویسد. بیدلیل نیست که کودکان او را از خود میدانند و چنین با آثارش ارتباط برقرار میکنند.
منابع:
-دال، رولد (1397). هلوی غولپیکر. صادقیان، ساغر. چاپ ششم. تهران: مرکز.
-نجفی بهزادی، سجاد و صفری، جهانگیر (1396). بررسی و تحلیل درونمایه و تصویر در داستانهای کودکانه رولد دال. فصلنامه پژوهشهای ادبی و بلاغی، سال پنجم، شماره 18، بهار1396، 28-44.
-هانت، پیتر (1383). رولد دال. اقبال زاده، شهرام. کتاب ماه ادبیات کودک و نوجوان، شماره 79، 111- 113.
نظر شما